۱۴ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۸:۲۵
شناسه : 3176
8
سلام بانو روایت می‌کند؛ آقا هادی و خانمش می‌گفتند تنها چیزی که موجب شده در هوای گرم عراق من و خانواده بتوانیم ساعت‌ها کنار تنور بایستیم و نان پخت کنیم، عشق به امام حسین(ع) است.
ارسال توسط :
پ
پ



به گزارش سلام بانو، هر ساله در مسیر پیاده‌روی اربعین شاهد برپایی موکب‌هایی هستیم که از پخت غذا گرفته تا شربت و چای، پخت نان و شستن لباس زوار، همه و همه از خدماتی است که در موکب‌های اربعین به زائران اباعبدالله (ع) ارائه می‌شود.

خادمان موکب‌ها به خود افتخار می‌کنند از اینکه به زائران اباعبدالله الحسین(ع) خدمت‌رسانی می‌کنند و هیچ چیز در این راه حتی گرمای داغ تابستان هم نمی‌تواند مانع عشق و ارادت آنها در این مسیر شود.

خیلی از خود گذشتگی می‌خواهد که در این گرمای عراق در حالی که همه به دنبال جای خنک می‌گردند، زوج جوانی در کنار تنور نانوایی در حال پخت نان برای زائران باشند.

بوی نان تازه در فضای عمود ۷۷۷ پیچیده بود به همین خاطر سراغ این موکب رفتیم و زوج جوانی را دیدیم که پای تنور صورت و دست‌هایشان گُر می‌گیرد اما دلشان گرم می‌شود و احساسشان وصف نشدنی.

مائده که نام کاملش «مائده قویدل» است اما به نام خانوادگی همسرش که “سراج فریدونی” است شناخته می‌شود و در موکب عراقی‌ها او را «ام سدنا و ام ابرا»، یعنی(مادر سدنا و مادر ابرا) صدا می‌زدند، آشنا شدیم و با او در مورد نحوه آمدنش و کار کردنش در این هوای گرم هم صحبت شدیم.

مائده گفت ماجرا از جایی شروع شد که یک شب در گروه مجازی که برخی از افراد آن گروه نانوا بودند و همسرش نیز عضو بود پیامی از طرف فردی فرستاده شد از اینکه یک نانوا برای کار در موکب با تمامی حقوق و مزایا نیازمندیم که بعدا متوجه شدیم که ایشان مسئول موکب بودند.

فردای آن روز مسئول موکب با آقا هادی “همسرم” تماس گرفتند و از اینکه متوجه شدند که همسرم سابقه ۲۹ سال نانوا بودن را دارد خیلی خوشحال شدند و شرایط رفتن را برایش گفتند.

آقا هادی در جواب شرایطی که آنها گفته بودند گفت: من هیچ حقوق و مزایایی نمی‌خواهم فقط زنم که خودش کمک‌کار من هست در نانوایی و دو تا از دخترای کوچکم در این سفر همراه من باشند و آنها از این موضوع خیلی خوشحال شدند و گفتند ما حرفی نداریم و از خدا می‌خواهیم که شما زن و شوهر ما را در این سفر همراهی کنید.

مائده می‌گفت سال‌ها بود که من و همسرم البته بیشتر از همه همسرم آرزوی رفتن به سفر کربلا را داشتیم اما شرایط زندگی به ما اجازه نمی‌داد که راهی این سفر پر از عشق شویم.

وقتی برای اولین‌بار آن هم به عنوان خادم دعوت شدیم من و همسرم خیلی ذوق کردیم و از خوشحالی گریه می‌کردیم و باورمان نمی‌شد که امام حسین(ع) ما را به صورت خانوادگی دعوت کرده باشد.

نکته مهمی که مائده برای من تعریف کرد این بود که می‌گفت ما مستأجر هستیم و حدود چند ماهی بود آقا هادی بیکار بود و بعد به دلایل مختلف برای گرفتن جواز نانوایی به مشکل خورده بودیم اما وقتی امام حسین(ع) ما را دعوت کرد ماندیم که چیکار کنیم با مشورتی که از چند نفر گرفتیم همه به ما گفتند این بهترین فرصتیه که به دست آمده نگران مغازه نباشید انشاالله خود آقاجان کمک می‌کنه وقتی اومدین همه چیز ردیف شده است.

دقیقا دو سه روز قبل رفتن به این سفر کار همسرم ردیف شد و توانستیم با خانواده برای اولین‌بار آن هم به عنوان خادم راهی این سفر شویم.

وقتی با مائده حرف می‌زدم همسرش آقا هادی هم به ما اضافه شد و دو نفری از حس و حال خودشون برام تعریف می‌کردند.

در ادامه آقا هادی اشاره ای به اینکه شغل نانوایی از پدربزرگش معروف به “شاطر حسین” و پدرش “شاطر بزرگ” به او ارث رسیده است و الان خیلی خوشحالم که توانستم چراغ نانوایی را این موکب روشن کنم و در این مسیر حسینی نان پخت کنم و به دست زائران بدهم.

آقا هادی و خانمش می‌گفتند تنها چیزی که موجب شده در این هوای گرم عراق من و خانواده بتوانیم ساعت‌ها کنار تنور بایستیم و نان پخت کنیم و به دست مردم بدهیم، عشق به امام حسین(ع) است؛ وگرنه هیچ فردی حاضر نیست در این هوا حتی به خیابان بیاید.

آقا هادی گفت الحمدلله با کمک همسرم توانستم روزی دو تا سه بار و هربار ۳۰۰الی ۴۰۰ نان داغ پخت کنیم.

در ادامه صحبت هادی، مائده ادامه داد ما فقط در نانوایی مشغول به کار نبودیم و ساعت‌های بیکاری من و خانواده‌ام در درمانگاه، پذیرایی و کارهای دیگر خادمین هم کمک کار بودیم و به شدت از این کارهامون لذت می‌بردیم.

مائده می‌گفت با اینکه بچه کوچک یک ساله و نیمه همراه من بود ولی با کمک خادمین و به‌ویژه همراهی مادرم در این سفر هیچ‌گونه سختی احساس نکردم.

الحمدلله همه چیز به خوبی پیش می‌رفت و چون ما سفر اولمون بود قبل از راه افتادن موکب و نانوایی این فرصت برای ما پیش آمد که بتوانیم همه جا را هم زیارت کنیم.

این دو زوج با بغض تعریف می‌کردند نوکری در خانه حسین(ع) حد و مرز نمی‌شناسد، وقتی اینجا حضور داری دلت میخواد فقط به زائر امام حسین (ع) خدمت کنی، فرقی نداره چند ساله باشی یا حتی کی هستی، همه و همه خودشون را خادم زائرا میدونن و هر کاری از دستشون بر بیاد انجام می‌دهند.

این زوج فریدونکناری از دلتنگیشون بعد تموم شدن این خدمت عاشقانه می‌گفتند از اینکه چطوری باید این همه قشنگی که این سفر دارد رها کنند و به خانه خودشان باز گردند و تصمیم گرفتند که بعد بازگشت از این سفر همه عزمشان را جزم کنند تا بتوانند باز هم دعوت شوند.

به گزارش سلام بانو، داستان مائده و همسرش در سرزمین عراق چیزی جز مهر و محبت و از خودگذشتگی نیست وگرنه آنها می‌توانستند در شهر خود فریدونکنار مشغول به کار و زندگی خود باشند و به زندگی عادی خود مشغول باشند.

تنها چیزی که در پایان این داستان به ذهنم می‌رسد این است که؛

“این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست .”

این ویدئو روایتی کوتاه است از آنچه را که این زوج جوان فریدونکناری برایمان تعریف کرده‌اند.

انتهای پیام/

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.