به گزارش سلام بانو، خبر تشییع شهدای گمنام همزمان با ایام فاطمیه که در استان و شهر پیچید، همه به تلاطم افتادند که شهدای گمنام این یادگاران و خوشنامان هشت سال دفاع مقدس در مدارس هم تشییع شوند.
از آن سو خود دانشآموزان هم به تکاپو افتادند که از قافله تشییع عقب نیفتند و سهمی از ثواب نصیب آنان گردد.
و چند سالی است که مدارس فریدونکنار همانند دیگر مدارس در استان ها و شهرهای مجاور با حضور پبکر شهید خوشنام عطر لالههای زهرایی در آن پیچیده شد.
ما هم در روز موعود رفتیم تا با حال و هوای میزبانی این دانشآموزان همراه شویم و لحظهها و صحنههای دلدادگی دهه هشتادیها و دهه نودیها در این مراسم را به تصویر بکشیم.
بعد روزها و ساعتها انتظار بالاخره مهمان ویژه وارد فریدونکنار شد.
شهید ۲۳ سالهای که پس از ۴۱ سال پیکر مطهرش بازگشت و به محض ورودش مهمان دانشآموزان مدرسه دخترانه جوادالائمه این شهرستان شد.
صدای مداحی از باند خودرویی که جلوتر از پیکر شهید حرکت میکرد فضای مدرسه را پر کرد و صحنههایی را میدیدم که گاهی قلم هم از توصیف سردرگم میشد.
از دور دانشآموزانی که از قبل برای حمل شهید انتخاب شده بودند با چفیهها و سربندهای زهرایی به سمت شهید در حال حرکت بودند، بی اختیار اشکها از چشمانشان سرازیر میشد.
به خودرو نزدیک شدند و پیکر شهید خوشنام ۲۳ ساله را بر دوشهای خود گرفتند و به سمت همکلاسیهایشان حرکت کردند در جلوی آنها تعداد زیادی دیگر از دختران با سر داشتن سینی که در آن میوه و شیرینی و در برخی دیگر وسایلی از جبهه و جنگ بود، دیده میشد.
در کنار این دانشآموزان هم خادمین امام رضا(ع) و کمیته خادمین شهدا هم به چشم میخوردند که برای همراهی این شهید در مدارس آمده بودند.
برپایی موکب عزاداری و نمایشگاه تصاویر شهدا، اجرای سرود، دکلمهیِ “با نوازش دخترانه برای پدر”، درست کردن دالان گل سرخ در مسیر ورود پیکر شهید به مدرسه و خیلی از برنامههای دیگر حاصل چند روز تلاش دانشآموزان مدارس برای استقبال از شهید گمنام بود.
دانشآموزی از حضور شهید در این مدرسه میگفت: «امروز هر آنچه ما آرامش و امنیت داریم مدیون این شهدا هستیم».
دانشآموزی دیگر میگفت: امروز ما تو مدرسه زنگ شهدا داشتیم، مشق ما مشق فرهنگ ایثار و شهادت بود.
با تمام وجودشان برای من حرف میزدند، میگفتن ما با درس خواندن میتوانیم ادامه دهنده راه این شهدا باشیم.
برخیها هم بغض عجیبی داشتند و مدام پاها و سرشان را تکان میدادند و حرفی نمیزدند، البته میشد فهمید که چه در دل و سرشان میگذرد.
خودروی حمل شهید از فریدونکنار به سمت روستا حرکت کرد تا به یکی دیگر از مدارس این روستا برود.
بیقراری همچون باران از چشمهایشان بر روی گونهها نازل میشد و هر کدام در ردیفی به انتظار ایستاده بودند.
قرار بود پیکر شهیدی را که بعد از ۴۱ سال آمده ببینند.
نیامده دلتنگ بودند و بوی اسپند مرهمی بود برای این درد شیرین!
جمعیت با ذکر صلوات آمدنش را فریاد میزد و پاهایشان بیاختیار به سمت پیکر شهید قدم برمیداشت پیکری که همچون مروارید در آغوش پرچم سه رنگ کشورمان میدرخشید.
از دور شانههای دانشآموزانی که مزین شده بود به همراهی این شهید خوشنام را میدیدم، غبطه میخوردم.
انگار گلبرگهای بالای پیکر این شهید هم مثل این دختران بیقرار شدند برای در آغوش کشیدن و برای نفس کشیدن عطرِ حضورش.
مطمئنم در و دیوار مدرسه هم برای تک تک ثانیههای حضور بهاری دلشان تنگ میشود.
دهه هشتادی و نودیهایی که در پایان این مراسم نورانی عهد بستند تا در راه مادرشان حضرت زهرا(س) بمانند و از شهید خوشنام خواستند تا برایشان برادری کند و در آن دنیا شفیعشان باشد.
انتهای پیام/
ثبت دیدگاه