به گزارش سلام بانو، روایت این گزارش متعلق به پرستاری است که اعتقاد دارد پرستاری عهدی است با انسانیت، جایی که هر نفس خدمت، گرهای از درد بیماران میگشاید و دعای خیر بیمار و همراهانشان نصیب او و همکارانش در زندگی میشود، آشنا شویم.
فرزانه غلامی پرستار دهه شصتی اهل بابلسر، یکی از فرشتگان روپوش سفید بیمارستان امامخمینی(ره) فریدونکنار است که با ۱۹ سال سابقه کاری همچنان با عشق به حرفهاش و الهام گرفتن از ارزشهای والای انسانی مشغول به فعالیت است.
از کودکی عاشق روپوش سفید شدم
غلامی داستان ورودش به حرفه پرستاری را با یادآوری یک تصویر ساده اما تأثیرگذار آغاز میکند: از کودکی، دیدن افرادی با روپوش سفید برایم الهامبخش بود و به این حرفه علاقهمند شدم، وقتی در آزمون ورودی دانشگاه پذیرفته شدم، بین مهندسی شیلات و پرستاری، عشق به پرستاری من را به این مسیر هدایت کرد.
غلامی در سال ۱۳۸۴ طرح پرستاری خود را آغاز کرد و در سال ۱۳۸۵، در سن ۲۵ سالگی، رسماً به کادر پرستاری بیمارستان امامخمینی (ره) فریدونکنار پیوست.
حمایت مادرانه مسیر را هموار کرد
پرستار بیمارستان فریدونکنار درباره نقش خانواده در انتخاب این مسیر گفت: سال ۱۳۸۴ که با پدرم درباره انتخاب این حرفه صحبت کردم به دلیل تجربهای که در شغل نظامی داشت ابتدا مخالف بود اما با دیدن اشتیاق من همراهم شد.
غلامی یادآورشد: مادرم، با وجود بیسوادی، همیشه حامیام بود و با افتخار از پرستار بودنم صحبت میکرد و همیشه میگفت: «از رشتهات استفاده کن و گرهای از کار کسی باز کن.» این حمایت مادرانه، مسیر را برایم هموار کرد و هنوز هم ادامه دارد.
چالشهای زندگی و عشق در برابر سختیها
غلامی که در سال ۱۳۸۷ ازدواج کرد درباره حمایت بیقید و شرط همسرش گفت: همسرم با من در محیط کارم آشنا شد و مرا انتخاب کرد و از همان ابتدا گفتم که پرستاری ممکن است مرا از حضور در جمعهای خانوادگی بازدارد. او نهتنها مخالفت نکرد، بلکه همواره حامی ام بود.
غلامی سختترین لحظه کاری خود را بیماری پدرش یاد کرد و عنوان داشت: پدرم حدود پنج ماه در بیمارستان بستری بود و شیفتهایم را به نحوی تنظیم میکردم که کنارش باشم و در این مدت دو ماه از پسر چهار ساله خودم را ندیدم و یک شب که حال خوبی نداشتم به اصرار همسرم برای ساعتی به خانه رفتم اما وقتی برگشتم، پدرم را برای همیشه از دست داده بودم. این یکی از سختترین لحظات زندگیام بود.
خاطرات تلخ و شیرین از قلب بیمارستان
پرستار بیمارستان فریدونکنار از خاطرهای تلخ در اورژانس گفت: دختری ۱۵ ساله همراه مادرش برای دیدن پدرش آمد که به دلیل غرقشدگی فوت کرده بود. خبر دادن به او بسیار دشوار بود. دختر از نگرانی چنان دستم را فشار میداد که ناخنش پوست دستم را کند، اما نگهش داشتم تا آرام شود، تا او صحنه تلخ سردخانه را نبیند، مادرش را برای شناسایی فرستادیم.
او ادامه داد: در کنار روزهای سخت و شاید تلخ، خاطرات شیرین هم داشتیم که موجب روحیه گرفتن من همکارانم بوده است مانند دختری ۱۸ ساله با تومور مغزی مراجعه کرد و از جراحی میترسید. سعی کردم با گفتن جملاتی مانند «تو قویتر از این حرفها هستی» آرامش کنم. پس از جراحی با سطح هوشیاری سه برگشت، اما به تدریج بهبود یافت.
تعهد به خدمت، فراتر از بیمارستان
او از فعالیتهای جهادی خود گفت: با پیشنهاد هیئت بیتالزهرا (س) بابلسر، همراه همکارانم غربالگری فشار خون و قند خون را در چهار روستای بابلسر آغاز کردیم. این خدمات برای روستاییانی که دسترسی به مراکز درمانی برایشان دشوار بود، بسیار ارزشمند بود و حس خوبی به ما منتقل میکرد.
تعهد در برابر سختیها و عشق به وطن
پرستار بیمارستان فریدونکنار گفت: من عاشق ایران و مردمم هستم و هیچگاه وطنم را ترک نمیکنم. به همکارانم توصیه میکنم حقوقمان را از مسیر قانونی مطالبه کنیم، نه با کمکاری یا بداخلاقی با بیمار. حتی انجام سادهترین کار برای بیمار، به من حس ارزشمندی میدهد.
حضرت زینب (س) الگویی برای صبر و استقامت
غلامی با اشاره به روز پرستار و ولادت حضرت زینب (س) گفت: ایشان نمونه صبر، استقامت و شهامت بودند و نهتنها صبور، بلکه مقتدر بودند، ما هم میتوانیم در کارمان مقتدر باشیم. وقتی خسته میشویم، به ایشان فکر میکنیم و خستگی از تنمان میرود. صبرشان در پرستاری از کودکان و خانواده، بهترین الگو برای ما است.
سخن پایانی
به گزارش سلام بانو، این روایت تصویری از فداکاری پرستارانی است که با قلبهایشان، درد بیماران را التیام میبخشند و ادامهدهنده راه حضرت زینب (س) هستند.



















ثبت دیدگاه